• وبلاگ : يک جرعه آسمان
  • يادداشت : رمضانيه
  • نظرات : 0 خصوصي ، 9 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ريحانه 
    احساس مي کنم مي تونم تموم دنيا رو با ايل و تبارش تو قلبم جا بدم...صرفا واس بيان حال]حذفش کن کامنتو.مواظب شادي هات باش فاطمه,خيليييييييييي
    پاسخ

    سرخوش مني:)) :*
    سلام.ان شاالله که رمضان امسال براتون سرشار از خير و برکت باشه.
    پاسخ

    سلام :)
    + ريحانه 
    هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا,تصحيحمو داد 11,دلت بسوزه
    با هزار ذوق اومدم دلنوشته جديدتو بخونم ]هيچي نزاشته بودي,اون دلتو يکم ازاد بزار که بتونه بنويسه ديگه خواهر
    آمديم,نبوديد,رفتيم
    فاطمه اون مزه رمضون بدجوري اومده زير دندونم که کيفم کوکه,ممنونم واسسسسسس همه دعاهات...خداروشکر
    پاسخ

    من ک بت گفتم ميذاره رو نمودار نميندازه:) هي خواااهر...عطف به اون مسيجي که ديروز برات فرستادم اعصاب نمونده برام ک نوشته جديد بذارم ک:/ خوش ب حالت... من که...:(
    + ريحانه 
    وااااااااااااااااي فاطمه من گفتم انشا الله به حقت برسي واقعا شوخي کردم؛مي دوني که يه روز يکيو اذيت نکنم دپرسم...حالا از قضا اين روزا تو اذيت کردنت ملس شده خب...نمدونستم از قضا تويم عرفانتو خراب مي کني...تازه شدي مثه من که تصحيحمو افتادم,هه,عيب نداره دنيا بدون نمره هاي مايم مي چرخه
    پاسخ

    ديه چيزيه ک شده:| ناراحت نباش:|
    + ريحانه 
    نچ نچ؛ خجالت بکششششششش,حقمه ها؟؟؟؟؟ تو راهيه کبلايي و اينقد پليدي؟؟؟خبيث بالفطره آدم تا شماها رو داره دشمن مي خواد ديگه چيکار والا پس اگه اينقد اصرار داري که حقمه ؛ان شا الله تويم به همين زوديا و در همين ترم هاي قريب به "حقت" برسي
    پاسخ

    از قضا همين امروز ب حقم رسيدم:| خبيث بالفطره عم خودتي:|
    + ريحانه 
    عاقا جفتتون رسوايين,تا گربه هاي دانشکده هم فهميدن خوراک منو+اون قضيه لباسارو...خو چه کاريه؟؟؟ يه محيط مجازي آبرو داشتيم اونم بريزديگهههههه,هرکي ندونه فک ميکنه "واقعا "من زياد ميخورم,چمدونه شما دوتا واس بچه مردم حرف درآرين؟؟چيييش,بدشم,خوبه منم بگم تو اعتکاف امسال همش هپروت بودي؟؟؟تو فضا بودي؟؟کيسه خواب؟؟؟عکسم گرفتم ازت حاشا نمتوني بکني...مثه جسد افتادي خوبه ؟؟؟ها؟؟ها؟؟ ها؟؟ من همين الان يهويي فهميدم تصحيح نسخمو با9افتادم بدجنس شدم,درنتيجه نزار کار به جاهاي باريک بکشه,راتو بکش برو خونتون...خب؟؟؟
    پاسخ

    اصن من ب قضيه لباسات چ کار دارم؟من کلا بحثم سر خوراکته! ببين چ با ما کردي پارسال ک امسال مث اين حريص ها غذا جمع ميکرديم برا نصف شب تو:)))) آخ اعتکاف امسال=))) تو ميفهمي چننننندماه نخوابيدن آروم يني چي؟ خو اعتکاف دم دستي ترين موقعيت بود من فقط اونجا ميتونستم بخوابم:)) عکس با همون گوشيت گرفتي؟ خالي بند؟:/ عه زهرا ميگف پاس شدي ک! حقته، هي برو بردار با ساکت ها هاها ها :دي
    + ريحانه 
    دو قورت و نيم؟؟؟منکه اصصصصصصن يادم نمياد... سير؟؟ فعلا که پنج روزش گذشت و ما در حسرتيم...يه ناخونکم نزديم به مزه رمضون,چي برسه سير شدن...بدشم عاقا خيلي نامردي من ايققققد کم خوراک شدم که مامانم شک کرده مي خواد ببرتم دکتر,والا؛من به نفع علي کناره گيري کردم بعدشم اشکال نداره شوما هميژور بخند,اين خندهات چيزي از ارزشاي ما کم نمي کنه؛بعللللللللله
    پاسخ

    نذار از روزهاي اعتکاف بگم...نذار:))
    + ريحانه 
    امسال رمضون,دل منم يه طرز عجيبي گرفت ... بغضم گرفت... غصم گرفت ...
    دلم نمي خواست که تو ماهي که لحظه لحظش برکته،اجابته؛دعا با سرعتي بيشتر از هميشه به درگاهش مي رسه،بيشتر از هميشه ها مهر و امضا ميشه،دلم از کسي چرک باشه...که خدايي که منتظره لب تر کنيم تا بگه :جونم؟؟؟؟ من اين پايين پرپر بزنم و راه به جايي نبرم فقط واس اينکه"دلي هست اين وسط که چرکه از غروري که له شد,که آلودگي دلم نمي زاره ارتباط شکل بگيره,که سده؛که هر سحرگاه و نماز صبح دلم مي سوزه به حال اين آلودگيه دلم که لابه لاي عزاي غرورم و رطوبت مهرم دستمو غيظي مي کنمو ميگم:کاش تو ديدار بعدي,تو امتحان بعدي بزنم تو دهن مغروري که قلبمو چرک کرد و بگم خودخواهيت به درک,بنده هيچييييييييييييييييي نيستم,فقط؛فقط،غرورمو بده؛و اين شايد دستاويزي باشه تا بسازمش بازم, که باقي رمضونم؛"رمضون" بمونه برام...که تا غروره سرپا نشه,دله دل نميشه...که مدام نگم خداتو شاهدي که نخواستم رمضون امسال بزنم زير قول و قرار,که نخواستم تو اون بالا دل دل کني و من اين پايين و سد بينمون"دل" باشه... که "منم "مي خوام مزه اين رمضونم بچشم پس اشکامو پاکن کن خط خطياي دلم قرار بده... رمضان امسال متفاوت است چون "دلي" هست که متفاوت است...دلتنگ رمضونم؛پس کي مياد؟؟؟؟؟؟؟کي مياد؟؟؟؟ فاطمه چقد دلم پر بود هااااا؛ولي نه,دلم ،تنگ بود...تنگ بود که تا چشمم به وازه"رمضان" افتاد نفهميدم چقد پرحرفي کردم و اسمونتو سردرد..که تويي که از "خوراک" من خبر داري دعا کن که"بچشم"
    پاسخ

    خوراک:))))) ريحانه دارم فک ميکنم خدا تو رو تو ماه رمضون چجوري سير ميکنتت:)) حکايت دو قورت و نيم ِ اعتکاف رو يادته خواهر؟:))) چقد خنديدم با اين جمله آخرت :دي :دي