سفارش تبلیغ
صبا ویژن

♥♥


وقتی کسی رو به رویم می ایستد و میپرسد : یعنی واقعا هیچ راهی وجود نداره؟
و من محکم و قاطع میگویم : نع! هیچ راهی
دقیقا وقتیست که فکر میکنم بین همین کلمات محکم و قاطع است که یک راه پیدا میشود
بین همین نع سرسخت و جدی است که یک راه ِ سبز ِ پسته ای ِ آرام و نرم بیرون می آید و به من چشمک میزند
شاید به همین خاطر است که هروقت کسی از من میپرسد : یعنی دیگر هیچ راهی نیست؟ من بیشتر ذوق زده میشوم و امیدوار
که احتمالا باید بین همین ناامیدی ها باشد که دری باز شود و فرجی حاصل شود...

میشود خدا؟
میشود آن راه ِ سبز
آن مسیر ِ پنهان از دید ِ مان، بین ِهمین کلمات ناامید کننده باشد؟


+ آبان ِ همین پارسال بود که بین برگه های آن سررسیدی که صفحه هایش را سوزاندم نوشتم مطمئنم که خدا دقیقا وسط ِ ناامیدترین حالت ِ ممکن دستم را میگیرد و به سوی نور می برد
نوشتم این خدا، خدای ِ درهای بسته و روزهای ناامیدی است

+ یا فتاح...


+ تاریخ شنبه 93/9/1ساعت 9:55 صبح نویسنده تسنیم | نظر