سفارش تبلیغ
صبا ویژن

♥♥


بچه که بودم - هش نه ساله - آمپول بی حسی دندونپزشکی برام وحشتناک ترین چیزی بود که میشد تصور کرد. یه بار اووونقدر گریه کردم تا دکتر مجبور شد اول با یه چیزی لثه م رو بی حس کنه و بعد آمپول بی حسی رو بزنه
امروز اما وقتی با آمپول بی حسی مواجه شدم دلم میخواست یه جوری اونقدر گریه کنم تا دکتر مثل بچگی هام  اول بی حس کنه و بعد آمپول بزنه!
اما جالب اینجا بود که آمپول هییییچ دردی نداشت! اونقدر که به دکتر گفتم فکر کنم به جا لثه زدین به لبم که انقد بی درد بود! و انقدر که اول فکر کردم اصلا آمپول نزده!

 

امروز فهمیدم دردها همونقدر کوچیک میمونن و ترس اونها با ما همراه میشه تا وقتی که باهاشون مواجه بشیم و بفهمیم دردهای گذشتمون دیگه هیییچ خطری ندارن...هیییچ...
یه درد ِ کهنه ِ قدیمی که حالا قدرت از پا انداختنمون رو از دست داده و ما فقط بیخودی ازش میترسیم!
نتیجه گرفتم دردهای امروزم رو ، همه اونهایی که برام انقدر وحشتناکن ، بذارم بر اثر مرور زمان اونقدر کهنه بشن که دیگه باورم نشه یه روز ازشون درد میکشیدم!


+ تاریخ یکشنبه 94/5/18ساعت 10:21 عصر نویسنده تسنیم | نظر