سفارش تبلیغ
صبا ویژن

♥♥


نفس های 93 کم کم داشت به آخر میرسید که صفحه اینستاگرامم را باز کردم و نوشتم : سال 94 برایم سال اتفاقات مهمی است! اتفاقات مهمی که این من ِ همیشگی را تغییر خواهد داد. همه چیز ِ 94 برایم خوب بود ...از دور! فقط منتظر آمدنش بودم. فکر میکردم همه این روزهای تلخ عاقبت در اردیبهشتش تمام میشود.
حالا 94 کم کم دارد عقب عقب میرود و من یک گوشه اتاق پشت این کیبرد نشسته ام و در حالیکه یک لبخند محو روی صورتم نقش بسته مینویسم که 94 هیچ کدام از آرزوها و برنامه ریزی ها و خیال هایم را نداشت. با منطق ِ نود و سه ای اگر نگاه کنم شاید سال بدی هم بود اما دقیقا توانست سال اتفاق بزرگی باشد. سالی که تغییرم دهد. سالی که آرامش را دوباره به دلم برگرداند. توانست خنده های از ته دل  و بغض های از سر احساس ِ خوب بیاورد و اینها یعنی همه چیز همان شد که دلم نوید آمدنش را میداد با صد و هشتاد درجه تفاوت.
حالایی که قرار است سال ِ جدیدم را با یک اتفاق خیلی خوب آغاز کنم و همین آغاز شیرین خودش کلی حس خوب میدهد برای شروع... همین نود و چهاری که اگر بخواهم ترسیمش کنم دقیقا یک دختر بیست ساله است با خنده های بلند بلند و جنون ِ خرید روسری و بی خیالی های مربوط به خودش و همه چیزهایی که من را تشکیل میدهد... و اینها چقدر تفاوت دارد با روزهای اسفندی که از شوری اشک گونه های زخم شده ای میسوخت و کسی...کسی عین ِ خیالش نبود ...
هرچه که هست حالا منم و ذوق ِ دخترانه ِ قشنگی که برای آغاز یک بهار ِ دیگر است... :)

 




+ تاریخ سه شنبه 94/12/25ساعت 10:42 عصر نویسنده تسنیم | نظر