سفارش تبلیغ
صبا ویژن

♥♥


چندوقت پیش یه نفر یه جایی نوشته بود که بعد از 26 27 سالگی معنای موفقیت برام کاملا عوض شد. دیگه موفقیت برام کسب درآمد و شغل و موقعیت بالا نبود، دیگه برنده شدن تو مسابقه های زندگی نبود، خود زندگی بود و من چقدر یهو فرو رفتم تو فکر. منی که 24 ساعته درحال مسابقه دادنم با همه عالم. منی که میدونم مدام در حال رقابت کردنم با همه ی دنیا. منی که اگر میدوم تا به جایی برسم برای اینه که خودم رو به آدم ها و چیزهایی که نمیدونم کین ثابت کنم. منی که گاهی از این همه کار کردن و سخت کار کردن خسته م و حس میکنم دارم از زندگیم هیچی نمیفهمم. 

راستش وقتی این جمله رو خوندم یهو با خودم گفتم کاش زودتر برسم اونجایی که بفهمم موفقیت یعنی زندگی کردن و خوب زندگی کردن. کاش یه جایی دست از این رقابت کردن و برنده شدن توی مسابقه های خود ساخته ی ذهنم بردارم. کاش زودتر بزرگ شم و اهمیت مسائل و اتفاقات و خواسته ها و ارزوهام برام کوچیک شه. چقدر دلم زندگی آروم میخواد. چقدر دلم گاهی میخواد یه زن خونه دار بی سواد میبودم که زندگیش خلاصه میشد در بزرگ کردن بچه ش و ناهار پختن برای همسرش و خرید کردن با پول شوهرش. چقدر گاهی خسته میشم از اینکه چیزهایی از زندگی میخوام که سخت به دست میان و زندگی رو سخت تر میکنند. نه اینکه بد باشه، ولی خب سخته و آدمیزاد هم تا همیشه تحمل سختی ها رو نداره... 

خسته نیستم، هنوز راضیم از تلاش کردن و نبریدن، ولی گاهی دلم زندگی کردن میخواد.


+ تاریخ دوشنبه 99/7/14ساعت 11:3 عصر نویسنده تسنیم | نظر