وبلاگ :
يک جرعه آسمان
يادداشت :
جامانده ايم...حوصله شرح قصه نيست...
نظرات :
0
خصوصي ،
2
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
ريحان
ي چيزي بگم???حالتو نمي فهمم فاطمه، همين حالي ک تو اين پستت نوشتي،همون حالي ک شب قدر اس دادي که کربلا ميخوام،دعا کن. با اينک تازه ورگشته بودي اين اسو دادي
نه تنها تو هااااااا، نه، حال همه اونايي ک رفتن و بازم ناله ي و گله ي چند باره رفتن رو دارن نمي فهمم
فاطمه وقتي از نفهميدن حرف مي زنم،کليشه اي نمي گم، شعار نميدم، واقعا نمي فهمم.ولي تو مي فهمي،بقيه حال منو مي فهمن،چون شما هم اول نرفتني داشتين ک ب رفتن رسيده، ولي من رفتني نداشتم که به التماس دوباره رفتن برسه
واس همينم ميگم،شما مي فهمين و من ....نع
منم دلم مي خواد بفهمم شماها چي فهميدين ک من نع
اخ ک شب اربعينه و من چقد دلم پره
پاسخ
به قول معروف: نديده بودمش يک درد داشتم...حالا که ديدم هزار و يک درد... ميفهمي ايشالا..
+
مجله پارسي نامه
کاربر گرامي، سلام
در تاريخ
جمعه 95 آبان 28
نوشته شما با عنوان
جامانده ايم
برگزيده شده و در جايگاه
پيوندها
در
مجله پارسي نامه
قرار گرفته است. دبير تحريريه ي اين انتخاب
انديشه نگار
و دبير سرويس آن
مريمــــ . جاويد
بوده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.