دیوانه ام احتمالا لیلا. فکر میکنم این دقیق ترین واژه باشد برای توصیف خودم. "دیوانه" . دلم برای روزهایی که حالم خوب نبود هم تنگ شده. چه کسی دلش برای روزهایی که خوب نبوده تنگ میشود که من دومی اش هستم؟ امشب که داشتم نوشته های مریم را میخواندم ، که میگفت در کورترین نقطه اتاقش مچاله شده بوده و زار میزده، یا میگفت وسط خواندن کتابی بی ربط زانو زده و با تمام وجود گریه کرده، دلم برای آن روزهایم پر کشید.
دیوانه ام و وسط نوشتن این گزارش کلاس های مزخرف نشسته ام و فکر میکنم دنیا برای اینکه کلمه ها را به من بدهد همیشه چیزی را باید از من بگیرد. به ازای گرفتن هر دقیقه از آرامشم یک مشت کلمه به من داده است و من به خاطر نظم آن کلمات کلی کلی کلی اشک به دنیا داده ام . معامله چندان منصفانه ای نیست اما این دنیا مگر انصاف هم سرش میشود که حالا بگویم منصفانه هست یا نیست؟
دارم فکر میکنم لیلا...به کودکم. که بزرگ میشود و شک ندارم مقداری از این دیوانگی مرا به ارث خواهد برد. آنوقت اگر مثل من اشک هایش را هیچوقت به پدرو مادرش نشان ندهد ،اگر شب ها مثل خودم بغضش را میان بالش و پتویش خفه کند و نگذارد حدس بزنم که پف صبحگاهی چشم هایش از گریه های تا سحر ِ دیشبش نیست، چه؟ بچه بیچاره ام ... نمیداند مقصر این حال بد احتمالا آن ژن ِ پنهانی است که از خود من به ارث خواهد برد. این غم پرستی مزخرف را هم میدانم در او خواهم دید و چقدر خودم را فحش خواهم داد به خاطر روحیات مسخره ام.
داشتم میگفتم...دلم برای همه آن شب های مزخرف تنگ شده و آن معامله های پر از ضرر برای گرفتن چند کلمه ی ناچیز. این روزها که کلمات را ندارم میفهمم همه ش هم ضرر نبوده... همینکه حالا روزهای بی نمک و سرد و خشک و منطقی را میگذرانم میفهمم می ارزید آن همه اشک برای چند کلمه که خوب کنار هم بنشینند... دنیا چرا انقدر چرکین است لیلا؟ برای ققنوس شدن همیشه باید خاکستر شد...همیشه...
+ متروک شده ِ همیشه دوست داشتنی... یک جرعه آسمان عزیزم..
+
تاریخ جمعه 97/10/7ساعت 9:55 عصر نویسنده تسنیم
|
نظر