قبلترها فکر میکردم بی قراری جزو مسیر ِ من است. اینکه باید دلم همراه شود با راهی که عزم کرده م تا آخرش را بروم. میگفتم بی قراری خاصیتش است! اما ته ِ دلم یک ناآرامی خاصی موج میزد... ناآرامی که حتی در اوج آرامش هم حسش میکردم...تلخ...آزاردهنده و تباه کننده...
این روزها به سختی ِراهی فکر میکنم که مشابهش را قبلتر گذرانده بودم. به قبول ِ مسیری که یک بار دیگر خواسته بودم آن را بگذرانم. به ناآرامی که میان سلول به سلول وجودم موج میزد و من هرچه تقلا برای پس راندنش میکردم فایده ای نداشت.
حالا اما این منم.
من و راهی سخت که هرچقدر به خودم میگویم کمی بترس! کمی نگران باش! کمی ناامید شو ! ولی انگار کسی دست گذاشته روی قلبم و هی اعتماد میریزد و میگوید : الیس الله بکاف عبده؟
چقدر فرق است میان راهی که با آرامش میگذرد و راهی که با تمام بی قراریت طی میشود...
با همه سختی هایش تو را شکر...
+
تاریخ یکشنبه 95/5/24ساعت 10:0 عصر نویسنده تسنیم
|
نظر