دنیا آدم را توی دستهایش میگیرد، توی دستهایش مچاله میکند ، شیره جانشان را توی دستهایش بیرون میکشد و بعد خورد و خمیر میگذاردشان یک گوشه که برسند به ادامه زندگی! حالا یعنی شما فکر میکنید این آدمی که همه چیزی که در دنیا داشته را از دست داده میتواند دوباره برگردد به همان آدم قبلی؟
مهدیه لطیفی میگفت " من همان آدم ِ قبلی ام..فقط سر به زیر تر ...ساکت تر ...تسلیم تر..." و آخ از این تسلیم بودن..
یک طوری دستانت را همیشه به معنای تسلیم سرنوشت بالا میبری که دیگر حتی در جزئی ترین مسائل هم جبر بیخ ریشت میماند. آن وقت ممکن است حتی حال و حوصله جنگیدن برای یک نمره درس دانشگاهی که حقت بوده هم نداشته باشی.
آدم همین است، دنیا هم همین است. بعضی آدم ها فکر می کنند میتوانند بجنگند و پیروز شوند. من میگویم پیروزی یا شکست قبل از جنگیدن ما مشخص شده. دنیا یک جور بازیست که ما آدمک های بازیچه ایم. تلاش و جنگ و استقامت همه ش ختم میشود به چیزی که قرار است بشود. اگر هجری هست...اگر وصلی هست...اگر اشکی...دلشکستگی ای...و عشقی حتی..
من از تمام این دنیا حقی را نمیبینم که برای من باشد و از من گرفته شود. این روحیه ِ خورد و خمود کمتر از آنی که فکر کنید به بازی بودن این دنیا فکر میکند و شاید همین هم هست که از آینده متنفر است و از حال خسته و از گذشته فراری...
+ راستش حق نبود روز عید این متن نوشته شود ، اما حق بود که بنویسم این روزها چقدر این من با من ِ تمام عمرم فرق دارد...
+
تاریخ چهارشنبه 95/2/22ساعت 1:33 عصر نویسنده تسنیم
|
نظر