درست وقتهایی که حتی خیالت هم نمیرسد یک دفعه میگویند خودت را آماده کن برای دیداری مهم آنقدر ناگهانی که تو حتی نتوانی درست به یاد بیاوری که دقیقا کجا بود و چطور بود که از لابه لای خواسته های دلت گذر کرده اند و دست گذاشته اند روی همانی که هیچوقت فکرش را نمیکردی... که تو حتی فرصت نمیکنی درست و حسابی برای این دیدار ها آماده شوی.. مثل ِ وقتی که بیایند و بی خبر بگویند درخواست زیارتی که سه ماه پیش فرستاده بودی قبول شده و تو ... شده ام همان آدم ِ مضطربی که از لابه ب لای درددل هایش محال ترینش را بیرون کشیده اند و گفته اند اجابت شده و او هی باورش نمیشود...هی میترسد و میگوید نکند جایی گیری پیش بیاید...هی از همه عالم میپرسد آن کسی که گفته اید منم؟ خود ِ خود ِ گناهکاری که از صد فرسخی کرامتشان هم عبور نمیکرده؟ یعنی درست است؟ بعد هی دلهره بگیری که نکند نشود...نکند بگویند اشتباه شده..نکند تو را از درگاهشان برانند...نکند... پشت ِ در بنشینی و منتظر ِ اذن ِ نگاه و تو لحظه ها برایت صد سال بگذرد...
. تو مرا به کجا میکشانی بانوی مهربان ِ من...
+
تاریخ جمعه 95/12/6ساعت 12:21 صبح نویسنده تسنیم
|
نظر