تمام شبکه های مجازی در دسترس همیشگی م را دی اکتیو کرده م و خزیده ام توی یک غار برای اینکه بالاخره فرزندی از من زایش پیدا کند که بتوانم اسمش را بگذارم "پایان نامه"!
آدم هایی هستند که به خاطر این تاکیدم روی پایان نامه و فشاری که به خاطرش تحمل میکنم مسخرهم میکنند. یا اگر مسخره نکنند بیشتر حس ترحم میگیرند که آخی...طفلی! لابد انقد مشکلاتش کمه که تنهادغدغه ش شده پایان نامه! اما خب... مهم نیست. مهم اینه که منی که آدم ِ پروژه های کوچیک و زود تموم شونده بودم، منی که مهم نبود کارم چیه تاکید داشتم که زودتر تموم شه و اهل تموم کردن چالش های کوتاه کوتاه بودم، این بار با چالشی مواجه شدم که باید ظرف صبرم رو بزرگ میکرد و دقت ِ همیشه کمم رو به جزئیات بالا میبرد و کمال گراییم رو هم مترفع میکرد. پایان نامه برای من چیزی نیست که برای بقیه باشه. برای من شبیه یک برنامه ی خودسازیه که از قضا علاوه بر شخصیتم و خودم، احتمالا میتونه قسمتی از آینده ی برنامه ریزی شده م رو هم بسازم! و خب چه چیزی بهتر از این؟
جالا یاد گرفتم برای رو به رو شدن با چالش بزرگم، اونو به چالش های ریز ریز تقسیم کنم و یکی یکی پل ها رو از سر راهم بردارم. به انتقادهای گاها شدیدی که بهم میشه با آرامش گوش بدم و ناامیدی مطلقی که گاهی فرصت زندگی رو ازم میگیره، کنارم بزنم و شروع کنم. یاد گرفتم به همه چیز اطرافم حساس بشم. حتی وقتی دارم فیلم میبینم یه ارتباطی به اونچه که میبینم با چیزهایی که تا به حال یادگرفتم برقرار کنم. ارزش وقت رو یاد گرفتم. به جای چرخیدن توی اینستاگرام، توی فیدیبو و طاقچه میگردم و هرچیزی که دم دستم میرسه رو میخونم. به خوندن محتاج شدم. تفریحاتم هدفمندتر شده و راتباطاتم گزیده تر. یاد گرفتم بلند شم. یاد گرفتم صبور شم. یاد گرفتم بفهمم توی این دنیا خودم باید اولویت اول خودم باشم تا بتونم به بقیه کمک کنم. و میدونید؟ این چیزها دقیقا همون هایی هستند که دارم توی تز ام مینویسم تا بتونم به بقیه کمک کنم. و قبل از همه ذره ذره داره به خودم کمک میکنه...
حالا پر از حس های بد و خوبم. نه خوبم نه بد. نه مطلقا انرژی مثبتم نه مطلقا انرژی منفی. انگیزه دارم اما خسته م. توانم کمتر شده اما ناامید نشدم. خیالپرداز شدم و این برای منِ خیلی منطقی اتفاق خوبیه. و نمیخوام شکر نکنم. نمیخوام خستگی هامو بگم. نمیخوام ناامیدی هامو منتقل کنم. همه چیز سخته اما من از این جنگ لذت میبرم. از این جنگ که مطمئنم آخرش با پیروزی من خاتمه پیدا میکنم کیف میکنم. و مهم نیست اگر بقیه گمان میکنند من تمام مشکلات و دغدغه هامو کنار گذاشتم و یک دغدغه کوچیک مثل تز ارشد رو بغل گرفتم و هرجا که میرم با خودم راه میبرمش. هر چالشی منو یه سانت بزرگتر میکنه و من تشنه ی بزرگتر شدنم. من از فهمیدن سیر نمیشم. از قد کشیدن هم...
+
تاریخ شنبه 99/3/17ساعت 12:49 عصر نویسنده تسنیم
|
نظر