سفارش تبلیغ
صبا ویژن

♥♥


اگر پارسی بلاگ و این وبلاگ آدم بود، قطعا یه آدم با طرحواره رهاشدگی بود. این درباره اکثر فضاهای مجازی ( به جز توییتر البته) صادقه. فضاهایی که ما خیلی وقتها با بی ثباتی افکارمون یهو رهاشون میکنیم و وقتی سرمون خلوته یهو یادشون میفتیم! حالا بحث خیلی روانشناسی شد:)) ولی خب میخواستم با این مقدمه نه چندان دلچسب بگم که واقعا هروقت که از هر فضای مجازی دیگه ای دلزده میشم یاد پارسی بلاگ و این وبلاگ بخت برگشته میفتم. 

این روزها برای من روزای خیلی خیلی حیلی بدیه. در حالیکه پایان نامه م تموم شده و حالا دست داوره:)) به من اجازه دفاع نمیدن. به خاطر یه اشکال آموزشی که اصلا حال ندارم توضیحش بدم. تراپیست جدیدم هم در اولین جلسه مشاوره همه واقعیت روح و شخصیتم رو آورد جلوی چشمم و توی اون جلسه یه ساعته مغزم رو دچار فریز کرد. انقدر همیشه فکر میکردم مشکلاتم کمه که وقتی برام دونه دونه شمرد احساس کردم توی خلا هستم. مسائل دیگه هم که بماند...دو برابر قبل فشار روحی بهم آورده. با همه اینها من دلم میخواد بگم دارم سعی میکنم اوکی و آروم بمونم و ادامه بدم. ولی خب چرا دروغ؟ روحیه م یکم خورد و خمیرتر از اونیه که ظاهرم نشون بده. کاش میتونستم حداقل یکم گریه کنم:)) حتی نمیتونم گریه کنم. فقط حس میکنم تو خلا ام. یهو خالی شدم و احساس میکنم گذران این روزها رو متوجه نمیشم. 

از دیروز عصر که اون دختره پیام داد و اونطور بهمم ریخت تصمیم گرفتم گوشی رو چندروزی خاموش کنم. نمیدونم چند روز و چند روز میتونم صبر کنم ولی فعلا ددلاینم دو روزه! اگر تونستم بیشتر که خب فبها ولی دلم میخواد یه طوری کلا در دسترس هیچکسی نباشم و هیچکسی کاریم نداشته باشه. زودرنجی هام زیاد شده و این مسئولیت های ریز و درشتی که روزانه بدون اینکه اصلا بدونم میاد رو دوشم بیشتر خسته م کرده. کاش هیچکس بهم وابستگی نداشت و زندگی هیچکس به من وابسته نبود. کاش میتونستم همین الان رزومه م رو بفرستم برای یه دانشگاه درجه چندم در خارج از ایران و برم. مهم نیست اگر سخت باشه، دلم میخواد برای خودم مدت زیادی زندگی کنم و هیچکس یادش نیاد من تو زندگیش نقش داشتم. اینها تمام خواسته های این روزهای منه. بریدن...رفتن... عدم تعلق... سکوت... تنهایی... ولی خب محقق نمیشه و چه بد یا چه خوب که نمیشه! 

به جاش من یه دخترم که باید تا بهمن ماه دو سه تا مقاله بنویسم، گواهینامه م رو بگیرم و به کارهای دیگه زندگیم برسم و خودم رو برای کنکور دکتری آماده کنم. بدون اینکه هنوز مطمئن باشم دکتری خوندن به نفعمه یا نه؟ بدون اینکه برم سر یک کار تمام وقت یا صبر کنم و دکتری بخونم و یه کار پاره وقت با حقوق متوسط گیر بیارم و امیدوار باشم آینده م درخشانه؟ نمیدونم... نمیدونم... خیلی خیلی نمیدونم... و باز مجبورم تکرار کنم که پر از خلا ام ...پر از نیستی و لبریز از خالی. 

اگر انقدر حوصله داشتید که تا اینجای متن رو خوندید، پس برای این روزهام دعا کنید.


+ تاریخ سه شنبه 99/7/29ساعت 9:58 صبح نویسنده تسنیم | نظر