شبیه ِ جنگ زده ای که بعد از تمام شدن جنگ هم گاهی با یک صدای بلند از جا میپرد و میترسد و دلش میخواهد تمام ِ داد و فریاد های عالم را سر بدهد ، گاهی یک نشانه از جنگ و تلاطم درونم مرا میبرد و میکشاند به فریاد ... به گشتن به دنبال پناه و هی بیشتر تنها شدن..
حس ِ مزخرفیست. چند وقتیست غرق شده م در دنیای آدم ها. به اینکه چقدر دنیا آنچیزی نیست که فکرش را میکردم و چقدر همه چیز از دور قشنگ است. چقدر خوشبختی آدم ها از دور به چشم می آید و حسرت ِ من ... حسرت ِ من چه لبخند های کودکانه ای که به لب ِ خدا نیاورد.
از همان نیمه های بیست سالگیم بود که هروقت این پس لرزه های جنگ ِ تمام شده زندگی م شروع میشد ، حواسش بود ... چه خوب که حواسش بود...چه خوب که من باز نباید به دنبال پناهگاهی باشم...
+
تاریخ دوشنبه 95/6/15ساعت 10:39 عصر نویسنده تسنیم
|
نظر