♥♥ |
||
|
سر جلو *** روزها گریه کردم و رو به رویت التماس کردم و قسم دادم و شکایت کردم و کفر گفتم و و و ..
+ برای عزیزترین ِ زندگیم ، دعا کنید... ...لیلی اما می ترسید، لیلی به مردن عادت داشت، تاریخ هم به مردن لیلی خو گرفته بود. خدا گفت: لیلی عشق می ورزد تا نمیرد، دنیا لیلی زنده می خواهد. لیلی آه نیست، لیلی اشک نیست، لیلی معشوقی مرده در تاریخ نیست، لیلی زندگی است. لیلی! زندگی کن.اگر لیلی بمیرد، چه کسی غبار اندوه را از طاقچه های زندگی بروبد؟ چه کسی پیراهن عشق را بدوزد؟ لیلی! قصه ات را دوباره بنویس. لیلی به قصه اش برگشت. این بار نه به قصد مردن، بلکه به قصد زندگی. و آن وقت به یاد آورد که تاریخ پر بوده از لیلی های ساده ی گمنام...
+ پارسال تو گروه انارستانمون یه بداهه درباره روز دختر گفتیم که البته نقش من فقط دست و جیغ و هورا بود و تشویق و یه عالمه ذوووق اما دوستان عزیزم بر خلاف میل من بزرگواری کردن و اسم منو کنار اسم بچه هایی که زحمت شعر رو کشیدن گذاشتن ... ادامه مطلب... یکی از سخت ترین روزهای زندگی وقتیست که تنها دلخوشی ات را بگیرند و بگویند حالا نفس بکش ... نفس ...
یا مَلجَأی عند اضْطِرارِی ... بچه که بودم - هش نه ساله - آمپول بی حسی دندونپزشکی برام وحشتناک ترین چیزی بود که میشد تصور کرد. یه بار اووونقدر گریه کردم تا دکتر مجبور شد اول با یه چیزی لثه م رو بی حس کنه و بعد آمپول بی حسی رو بزنه
امروز فهمیدم دردها همونقدر کوچیک میمونن و ترس اونها با ما همراه میشه تا وقتی که باهاشون مواجه بشیم و بفهمیم دردهای گذشتمون دیگه هیییچ خطری ندارن...هیییچ... در من چشمه کوچکی شروع به جوشیدن کرده که من نمیدانم باید کجا جریانش دهم. همه جا خاک است و خاک. آب بریزم گل میشود... گل بی فایده است.یک جا میماند ، باتلاق میشود. درسته!
هشتم مرداد 1394 به من یاد داده است که هرکجا بخواهم خودم کاری را به زور انجام دهم ، حتما خراب کاری میشود و به همه چیز گند میزنم
|