♥♥ |
||
|
تو فراموش شده ترین اتفاقی هستی که به یاد دارم شرط میبندم وقتی حرفهایش را مینوشت ، به هیچکدامش اعتقادی نداشت"
+ توصیف انتزاعی نبود فلسفه بافی سرهر اتفاق بی سر و ته و عجیب زندگی م شده عادت.
به تب و لرز ِ تنهایی عادت کن... این روزها از طرفی دختری که دلش برای خواهرنداشته اش تنگ شده...
خواهر ها، نعمت های خدا هستند... یک من ِ تهی مرا اگر نبینی ، مرا اگر برانی ، چیزی از دردهایم که کم نمیشود آقا از پیش ِ خواهرت به تو متوسل شدم... نگذار فکر کنم تو بعضی ها را یک جور دیگر دوست داری...
دلم میخواهد این روزها آنقدر باشی که همه اش باشی و همه اش باشی و باشی و باشی...
شاعر بودم اگر
شاید یک روز از این روزها به عنوان شیرین ترین روزهای دنیا یاد کنم و استرس و آشفتگی و فکر و خیالش را بهترین فکرهای دنیا بدانم و از مرورش کلی لذت ببرم
|