سفارش تبلیغ
صبا ویژن

♥♥


غم روی زندگی ما جوری نشسته و خیال نداره دستاشو از بیخ گلومون برداره که دیگه دارم فکر میکنم با همین خفگی ناشی از اندوه و تلخی و غم باید به سر ببرم و فکر آسایش و آرامش رو هم نکنم. پدربزرگ دیگه‌م رو از کرونا از دست دادم. دقیقا هشت ماه بعد از اونکه پدربزرگ و مادربزرگم رو در یک روز از دست دادم. حالا جز یک نفر هیچ بزرگتر دیگه ای نداریم. بزرگترین آدم‌های زندگی‌م پدر و مادرم هستند و من هیچ امیدی به بهبود اوضاع ندارم. یعنی دیگه نگران هم نیستم. کاملا در لوب ناامیدی و بی معنایی افتادم و دلیلی هم نمیبینم که از اون بیرون بیام. همه چیز تلخ و سخت و بی معنیه. تو این شرایط مرگ به نظر من بهترین اتفاق ممکنه. رفتن از دنیایی که همه ش تلخی و غیرحقیقیه و هیچ چیزی معنای واقعی خودش رو نداره. هربار بعد از دست دادن عزیزانم مرگ در نظرم شیرین تر میشه. دیگه اون دنیا برام ترسناک که نیست هیچ، خواستنی تر و جذاب تر هم میشه. دنیایی که صورت حقیقی هرچیزی رو میبینیم. دنیایی که ذهن و روحمون مثل اینجا در بند نیست و محدود هم نیست. دنیایی که همه چیز در معنای اصلی خودشه و اگر حتی غمی هم هست، غم واقعیه. حتی اگر سخت تر باشه. 

مدت هاست که حرفایی که اینور و اونور مینویسم تلخ تر از زهره. آدم‌ها دلشون نمیخواد حرفامو بخونن چون تلخ هستند و حرفای من آروم کننده نیست، زجرآور تره. میدونم و از این بابت ناراحتم اما نمیتونم بیش از این تظاهر کنم به چیزهایی که بهش معتقد نیستم و ندارم. شاید باید قبل هر چیزی که مینویسم اخطار بدم که این نوشته از زهر تلخ تره و اگر شما خواننده گرامی میخواید که چند لحظه ای رو با خیال، خوشی، حال خوب و هزارتا ازین موارد بگذرونید با سرعت نور اینجا رو ترک کنید. مینویسم. از نوشته بعدی ایشالا 


+ تاریخ دوشنبه 99/4/30ساعت 1:49 عصر نویسنده تسنیم | نظر