♥♥ |
||
|
گفتم : فاطمه! حالا که امسال نشد اربعین بریم کربلا، بیا روز اربعین از خونه تا حرم رو پیاده بریم... +باشد حسین، کرب و بلا مال ِ خوب ها... دختر ِ تازه متولد شده م را دوست ندارم.برایش حتی مادری هم نمیکنم. روزها مدام برایم میخندد که دوستش داشته باشم و در آغوشش گیرم ، بی آنکه دل به خنده اش دهم ، بی آنکه چشم های درشت مشکی اش را ببوسم و قربان صدقه ش شوم، بی آنکه صورت اشک آلودش را ببینم و در خودم فرو بریزم و محکم در آغوش بکشم و دوستش داشته باشم ، رهایش میکنم و میروم "باید ابراهیم شوم..."
+تقلیدی ناشیانه از سامع سوم
+
تاریخ جمعه 93/9/14ساعت 10:40 صبح نویسنده تسنیم
خدای من ! سزای کوبنده در نگشادن نیست و سزای پناهنده، راه ندادن، نه. جزای آنکه پای آبله و درد آلوده تا قله عز تو بالا آمده است، به دره سوق دادن نیست. خدایا! گرسنه ای غریب افتاده است و جز راه خانه تو نمی داند، سزاوار گرسنه ماندن نیست. سزای تشنه ای که به یقین آب را نزد تو می داند، ترک خوردن لبها و زبان از خشکی نیست. خدایا! به دردمند مویه کننده، خشمگین نگریستن رواست؟ بیچاره پناه آورده را از خویش راندن شایسته است؟ خدایا! ما چون کوری که بوی منزل معشوق را دنبال میکند رو به سوی تو راه افتاده ایم از چاههای بین راه نیز دستگیرمان تویی. چرا که ما در جاده توجه تو گام می زنیم. ما از اقصای دیدرس بی منتهای تو می آئیم. ما در فضای نگاه تو تنفس می کنیم. مگر نه اینکه ما از آن توایم؟ بی تو کیستیم؟
+ وقتی یکی یکی پیام های زائران کربلا برات میاد و با هرکدومش دریا دریا اشک میریزی یکی از بهترین حس های خواهربزرگانه دنیا را لمس میکنم، وقتی ریحانه دو ظهر زنگ میزند و تند تند و بی سلام و احوالپرسی درست و حسابی میپرسد : از کجا بفهمم ماکارونی م پخته؟
باید حس ِ خفگی را درک کرده باشی که بفهمی گاهی وقتها حضور یک قطره اکسیژن یعنی زندگی وقتی کسی رو به رویم می ایستد و میپرسد : یعنی واقعا هیچ راهی وجود نداره؟ |